وقتی فردای قیامت برسه نمی تونند هیچی از من بپرسند ........ آخه من از ترس اشتباه نرفتن و راه خطا وسط یک دو راهی نشستم و هیچ حرکتی نزدم . تازه قبل ترها که غنچه تر بودم ادعا داشتم یعنی چی دعوای عقل و قلب ....من راهی رو می رم که هرد رو با هم داشته باشم .....من یک جوی کوچولویی بودم که هوس دریا رو داشتم ...اما حالا رسیدم به مرداب ....کاش یک سیلی بیاد من رو دوباره زنده کنه و با خودش ببره ...
تو مسافر کدام راه بودی ؟؟؟؟...
برچسب : نویسنده : masireashena بازدید : 86