مادری که به جان دوست می دارمش .....

ساخت وبلاگ
نمی دونم چرا هر وقت با وجدانم خلوت می کنم می بینم باید بیشتر با مادرم باشم ....بیشتر طبق میل و خواسته هاش وقت بگذارم .....ولی تا نزدیک اش می شم می خواد من رو به زور ببره در  نقش یک دختر بچه شش  هفت  ساله ....اون وقت من مجبور به  عقب نشینی می شم ..... و فرار ....

الان که دارم روی خودم ودرونم کار می کنم  می بینم ریشه ترس ها و فکر های منفی ام از سمت مامانم و تربیت ام بوده . نه اینکه طلبکار باشم و متوقع ..... ازش ممنونم و عاجز برای جبران گذشته .....ولی دیگه اون نوع رفتارش رو نمی تونم تحمل کنم اون هم تو این سن و این شرایط ..........

برای همین مامان نازم با تمام  عشق  علاقه و احترام و تواضع ...می پیچونم ات . با درود دختر گلت .

تو مسافر کدام راه بودی ؟؟؟؟...
ما را در سایت تو مسافر کدام راه بودی ؟؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masireashena بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 14 اسفند 1397 ساعت: 23:22